-
بانیان چند پروژه در میر....علیرضا جعفری
یکشنبه 15 فروردین 1400 12:34
آقای خلیل الله بداشتی گویا از طریق مکاتبه با مرحوم جلایی که انسان شریفی بودند اجازه نصب شیر آب زمین فوتبال رو گرفتند. ممنون از پیگیری ایشان. مرحوم جلایی و مرحوم قدرت داهی در تاسیس شرکت تعاونی عمران و آبادانی میر نقش داشته و جالب این شرکت تعاونی در احداث جاده ک سایر امورات عمرانی میر نیز نقش اساسی داشت. آن زمان در کل...
-
میریانی خوشنام و فداکار و جاودانه ....شیوا الله بداشتی
پنجشنبه 12 فروردین 1400 14:40
درود بر یزدان پاک میری سربلند و میر سرافراز خودمانی طالقان افراد گمنام زیاد دره اقای دکتر مهدوی بزرگوار کمتر کسی هست که ایشون نشناسند میر میان مریض شده باشه و سراغ ایشون نرفته باشه و همیشه با رویی گشاده پذیرای هم ولایتی ها بودند و هستند مانا باشید اقای دکتر اله بداشتی بزرگوار هر سال ساک دارویی منزل پدر بزرگوارشان به...
-
به یاد مادر بزرگم قمری خانم قزوینی......شیوا الله بداشتی
سهشنبه 10 فروردین 1400 21:00
و اما......قمری ماما خانمی فوق العاده قوی و مقتدر و مهربان و خوش زبان و زحمتکش و من از ایشون به عنوان خانمی سیاستمدار یاد میکنم فوق العاده مدیربودن و همراه عالی هر وقت پیش ما میومدن وقت پاییز و زمستان طوری از دلتنگی و مهربانی هاشون میگفتن که من فکر میکردم منو از همه بیشتر دوست دارن و این طور به نظر میرسید که من اصلِ...
-
پرتقال .............فرشته بهزاد مهر
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:36
خاطرات قدیمی ما پِرتقال بوخوردی ییم آقامی همرا رَخیف بِه. خیلی وقتان میامِه مایی وَر شب نشین. اسه بنیش کی ننیش. مگه مِشّه؟ کرسی بِن مَنِشت و کف دستانه دِمینگَت پشت سرش. تکیه همدا و چشمانشه هَندی میگیت و هیچ دی نیمی گوت چی یی خاطر میامی ؟نمی دانم ما دی جوان آدم بِیم. میشی ییم فلفل نمک دمکردین گالشانشی میان بله...
-
یاد پدر......جعفر سهرابی
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:34
سلامی چو بوی خوش آشنایی شب های شکوهمند گروه فرهنگ و ادب میر تمامی ندارد و دیشب هم بار دیگر یک شب رویایی آن هم در این عصر و فصل کرونایی رقم خورد که به حق غنیمتی است بی بدیل برای آنکه صاحب این قلم هم سهم کوچکی در این باز آرایی فرهنگی داشته باشد خاطره کوتاهی را قلمی میکنم پس از آنکه آب آشامیدنی میر لوله کشی شد ( باید از...
-
تندرآشین...........فرشته بهزادمهر
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:32
تندرآشین تنه رخت دکنی قشنگ موبو اصولا هرچیزی توخونه ی ما تغییر کنه و زیبا تر بشه مامان من این مثل طالقانی رو تکرار می کنه«آهان زودتر. تندرآشین تنه رخت دکنی قشنگ موبو». تندرآشین یا تندور(تنور) هاشین یه چوب مخصوص بود که با اون ذغال های داخل تنور رو هم می زدن تا آتیش تازه بشه. طفلی همیشه سیاه سوخته بود ومثل «دست چو»...
-
ریسمان............صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:30
(ریسمان) به طنابی که از موی بز ساخته میشود ریسمان میگویند قدیما زمانی که موی بز را برش میکردیم پس از شستن موی بز آنها را با شانه مک تمیز کرده وموی بز را با چل می ریسیدند وبه صورت گوله در میاوردند یک روز صبح که از خواب بلند میشدیم می دیدیم که آقا چندتا از گوله موی بزها را به ستون ایوان بسته و درحال بافتن ریسمان هست...
-
عید دیدنی.............صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:29
عید دیدنی....صادق (عیددیدنی) زمانی که بچه بودبم صبح عید که ازخواب پامیشدیم بعدازخوردن صبحانه لباس نوهارومی پوشیدیم وبه اتفاق رفیقان میرفتیم درمحل برای گرفتن عیدی ازبزگترهاودرهرخونه ای رومیزدیم ماروناامیدنمیکردن اگه شده ی مشت توت خشک ویاچنتاگردوبماندبیشترین عیدی که مابچه هاروخوشحال میکرد اول پول بودبعدتخم مرغ بیاددارم...
-
عمو رفیع مرحوم...........بابک میرچی
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:28
عمو رفیع....بابک امشب می خوام یادی کنم از مرد بزرگ ورزشی میر مرحوم عمو رفیع رسولی اواخر سالهای هفتاد فکر بود که ایشون بازنشسته شدن و بیشتر اومدن طالقان هر روز ایشون کل نوه های محترم خاندان رسولی رو میبردن رودخانه و بعدش با کلی انرژی میومدن فوتبال خودشون یه تیم خوب بودن همیشها همیشه دوست داشت بازی مساوی بشه اگه عقب...
-
خاطره شرف آبجی آسیه خاله.....فرشته بهزادمهر
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:25
خاطرات شرف ابجی و آسیه خاله گاهی در عالم خیال از سر ترمینال راه می افتم و یکی یکی آدم هایی که ابدی شدن رو در خاطرم مجسم می کنم. خیلی وقت ها دلم برای صفا و سادگی شون تنگمیشه. برای زندگی های بی نظیر اون دوران. در کوچه ی اصلی که الان شده آیت الله طالقانی، از کنار مشهدی فتح علی و رقیه خاله که رد میشم چهره اش میاد تو...
-
غُره چال.............صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:24
(غُرِ چال) به چاله ای از کوه که پستی و بلندی داشته باشه غر چال میگویند غُر به معنی فرو رفتگی است زمانی که کتری به زمین می خورد و به سنگ برخورد میکند میگویند کتری غُر شده در کوه میر زمان قدیم دوتا غر چال داشتیم جیر غر چال که پایین لم چاله هست وجَر غرچال بالا تر از طویلی در زیر ده راه هست در زمان قدیم بین دو نفر میری...
-
خاطره ی کش تفنگ.......فرشته بهزاد مهر
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:23
کش تفنگ زمستان سختی به. ورف سنگینی بیامه به تا چینه ای لو.کوچَن دی راه نبه رد گردی.مرحوم حاج محمد کمال مایی معلم به و مرحوم امیرقلی دایی خانه دی مایی ملاخانه. سیزده ساله بَم. من و رمضان مرحوم کش تفنگی همرا چوچَک می زیِیم که حاجی کمال مایی مُچه بگیت. کش تفنگانمان توقیف گِرِست. هرچی بوگوتم هَدین، هَنِدا. من دی شیطانِ...
-
خجیری خاطره......سیده فریده میربابایی
یکشنبه 8 فروردین 1400 20:22
یه دنه خَطِره شمایی برک بوگوم جنگی دوران بِه ، بِرارَم بشه به جبهه .... چن وختی به ، او رِ نِدَشتیم ، پیَرَم ، مَرَم دلواپس بَن .خودَمی همرَه بوگوتم : بوشوم اویی بِرک وسیلَه هَگیرم . وسیلانی همرَه میدَن جمهوری وَسَه بَم ... بالانم درد بیگیته بِه . بوگوتم ماشین هَگیرم ... یَه تاکسی بوق بِزِه ، من دی بوگوتم : میدان...
-
افسارسری و سه جو .....صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:41
(افسار سری) (سه جو) در معاملات حیوانهای بزرگ مثل گاو خر قاطر بعداز دیدن حیوان و قیمت گذاری وبه توافق رسیدن نهایی زمان تحویل به خریدار یکی از افراد خانواده فروشنده طناب گاو ویا افسار خر ویا قاطر را به خریدار میدهد و اون هم مقداری پول به آن شخص به عنوان شیرینی میدهد که این پول را افسار سری میگویند زمان معامله حیوانهای...
-
ماجرای حق طلبی خالق دا........افشین اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:40
با درود و احترام به علی آقای عزیز داستان زیبا و خاطره انگیزی بود خدا بیامرزد مرحوم خالق دا را ایشون پدر شوهر خاله من هستند یه خوجیره خاطره من ایشان د دارم که منی برک درس زندگی و آویزه گوش گردی اواسط دهه شصت که میر د به سمت اوجان جاده میزین در مسیر راه بعد از حاجی ای پل جاده درست خالق دای باغی وسط د رد میگردی خدابیامرز...
-
خاطره ماهیگیری..........صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:39
یک خاطره خیلی کوچولو از ماهیگیری یک روز صبح میکال= قلاب ماهیگیری رو برداشتم رفتم به طرف رودخانه از (خزه لات ) نرسیده به میخ تله شروع کردم به ماهیگیری به سمت پایین رسیدم به ولشته میان بین ولشته میان وحبیبی لات که روبروی واگنک میشه اگه دقت کرده باشید انتهای ولشته میان یک اوسکول هست وجلوتر یک صخره بود وزیر اون قدیما یک...
-
داستان ماهیگیری.............علی اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:38
داستان ماهیگیری و مرحوم خالق دا خیلی سال پیشا به همراه دوستم سعید اباذری رفتیم رودخونه برای ماهیگیری..طبق روال همیشه تا کلارود پیاده رفتیم و آنجا وارد رودخونه شدیم و جهت برعکس آب به سمت میر شروع کردیم ماهیگیری با تور یا به قولی سالیک.. تو مسیر رودخونه تا کلارود تنها چیزی که شاید ذهن مارو درگیر میکرد این بود که شنیده...
-
شغال........صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:37
باسلام خاطره ای از دوستم احمد آقا درّآج در زمان قدیم که ما نوجوان بودیم ماشین تا سد قدیم می آمد(سدبندی)اسم ایستگاه بود از میر دوتا (چربادار) داشت یعنی کسی که با قاطر می رفت سدبندی و مسافر میآورد یکی مهدی دا ۳تا قاطر ویکی دیگر هم نیازدا ۲ تا قاطر داشتند بعضی از روزها که باباها کار داشتند احمد و همّت باهم میرفتند سدبندی...
-
خوش رکاب........هما اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:36
خوش رکاب. صبح زود توی خیابان قزوین کنار پارک تهرانی با یکی دو نفر دیگه منتظر امدن مینی بوس طالقان بودیم . از هر گوشه وکناری دیده میشد مردم با یک ساک یا کوله پشتی وزنبیل ،دبه،وگونی بکش ،بکش به جمع ما اضافه میشدند. از دیدن هم خوشحال میشدیم واحوال پرسی میکردیم. سر ساعت ،مثل همیشه علی مردان خان از راه می رسید با ذولف آب...
-
جوز پزی................صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:35
(جوز پَزی) جمع کردن گردو از زیر درخت یک سنتی از قدیم در میر رایج بود و همچنان هم ادامه دارد در آخرای شهریور و اوایل مهر درختان گردو را پایین میکنند بعد از آن میتوان به پای درختان رفته وجوز پَزی کرد بسیار کار با مزه ای هست و طرفدار زیادی دارد از بچّه های شش ساله گرفته تا پیر مردان وپیر زنان نود ساله همه علاقه مند به...
-
خاطره ی پیرمرد ..........رجب کاظمیان فر
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:33
سلام دوستان روزگارانی در میر. به همت بانیان عاشق تازه مدتی بود که ماشین امده بود نظر اباد همه از این اتفاق خوشحال بودند ودعا گوی دست اندر کاران وما هم از همه خوشحال تر چون اکثر پنج شنبه ها با ماشین تویوتا دوکابین اقا ذولفقار میرفتیم روشنابدر وفردا جمعه بر میگشتیم البته در مسیر چه پیاده ویا سواره بود یم شادی بگو بخند...
-
جوزی خاطره............رجب کاظمیان
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:32
سلام دوستان عزیز روزگارانی در میر. اخرای شهریور ماه بود مردم همه مشغول روزگار طالقان یکی انگور میچید بعضی واشان میوردن مای فامیل تصمیم بگیت جوز دارشان جوز جیر کنه صبح بگوت خانم بعد از نشتایی من مشوم باغ دار ی جور جیر کنم شما دوباره پی ده چایی بساط بگیر بیو بزرگ المبه ره ریسمان و خجره بگیت را کت خانم بگوت احتیاط کن اقا...
-
لته مال.....صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:31
(لَتَه مال) گوسفندهای هر خانواده ویا چند خانواده باهم را لَتَه مال میگویند در فصل بهار که گوسفندها را از طویله بیرون میکردیم بخاطر اینکه چند ماه درطویله بودند و پای آنها عادت به راه رفتن ندارد کم کم اینور و اونور می بریم تا به قولی (پایشان واز گرده) معمولاً هرچند نفر اول صبح در پسین چال گوسفندها را با هم قاطی کرده وبه...
-
خاطره الرگ قپه ..............همااباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:30
خاطره الرگ قپه زمان جنگ ایران وعراق بود منزل مادر تهران در نزدیکی یک پالایشگاه نفت بود به همین دلیل هواپیماهای عراقی برای انداختن بمب وتخریب به منطقه حمله می کردند از طرفی یک پادگان هم در ان نزدیکی قرار داشت که با زدن ضد هوایی جواب هواپیماهای عراقی را میداد ودر نهایت با صدای آژیر قرمز سر وصدای وحشتناکی ایجاد میشد وترس...
-
ما توبه کاریم.......فرشته بهزادمهر
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:29
خاطرات قدیمی قصه های شرف ابجی واوس عبدالله عاقد سجل احواله نیا کرد و بوگوت:«دترم هنوز یک هفته بماندی پانزده سالت تمان گرده.»ولی سخت نیگیت و خطبه ره جاری کرد. دترکان عروس خانه ای میان میزین و مرقصستن و شادی مکردن. تا ناهاری وقت.بعد از ناهار زامایی فامیلان می آمی ین عروسه مبردن. من که این چند سال خیلی سختی بکشسته بم...
-
قصه شرف آبجی و اوس عبدالله قسمت دوم.......فرشته بهزادمهر
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:28
خاطرات قدیمی قصه های شرف ابجی واوس عبدالله عاقد سجل احواله نیا کرد و بوگوت:«دترم هنوز یک هفته بماندی پانزده سالت تمان گرده.»ولی سخت نیگیت و خطبه ره جاری کرد. دترکان عروس خانه ای میان میزین و مرقصستن و شادی مکردن. تا ناهاری وقت.بعد از ناهار زامایی فامیلان می آمی ین عروسه مبردن. من که این چند سال خیلی سختی بکشسته بم...
-
قصه شرف آبجی و اوس عبدالله قسمت اول....فرشته بهزادمهر
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:26
خاطرات قدیمی قصه های شرف ابجی و اوس عبدالله آشنایی ده ساله بم. گرجی همرا بیشیم بیم ولگه بار. میر باغه ده سر جوئر می آمی ییم کو یه جوان قت بلند سفید رو مایی پیش ده رد گردی. گرجی بنا کرد به فحش و نرفین. بوگوتم :« دلت میا ایچین نازنین جوانه نرفین کنی؟». بوگوت:« سره خوره اگر خجیره تو بوشو زنش گرد. » من دی ساکت گرستم....
-
نوروز خوانی.........مینو ویلان
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:25
معمولا نزدیک عید نوروز دو یا سه نفر به نام قاصدک از روستای میر روانه شمال و دو یا سه نفر عازم تهران می شدند و این افراد مامور بودند که نامه هایی را که از طرف خانواده آنان در روستا نوشته شده بود به بچه ها یا بستگانشان برسانند و جواب ان را هم بیاورند این قاصدها اغلب با سوقاتیهای مخصوص میر که اغلب نان شیرینی سبزی خشک...
-
آش کاچی ............صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:24
هرجا میشی میر نشو منزل حاجی نصیر نشو آش سرترکیده بن جوشیده زیرش نشو زمین دره کین خیزینک علف دره کین سوزنک سنگا رو بستندسگارو ول کردن راجع به آش کاچی براتون بنویسم آش ساده ای هست که با برنج ونمک و آب و روغن پخته میشود خالی خوردن این آش زیاد با مزه نیست ومعمولاً این آش را با ( دو) میخورند و دو تشکیل شده از ماست و سیر له...
-
کوهنوردی......صادق اباذری
یکشنبه 8 فروردین 1400 19:23
سلام وعرض ادب به یکایک اعضای گروه وزین فرهنگ و ادب میر که افرادی تحصیل کرده وبا دانش بالا درکنار هم جمع شدند وما هم در کنار عزیزان کسب علم می می کنیم بله ماهمه با هم ودر کنار هم در روستای میر بدنیا آمده وبا هم در کوچه پس کوچه های میر در خاک وخول ها بزرگ شدیم وبهترین روزهای زندگی خود را در میر گذراندیم و هنوز هم به میر...