سلامی چو بوی خوش آشنایی
شب های شکوهمند گروه فرهنگ و ادب میر تمامی ندارد و دیشب هم بار دیگر یک شب رویایی آن هم در این عصر و فصل کرونایی رقم خورد که به حق غنیمتی است بی بدیل
برای آنکه صاحب این قلم هم سهم کوچکی در این باز آرایی فرهنگی داشته باشد خاطره کوتاهی را قلمی میکنم
پس از آنکه آب آشامیدنی میر لوله کشی شد ( باید از نقش و سهم جناب علی میرچی ، علی زبل نازنین ، در این رونق بخشی هم یاد کنم و هم تقدیر ) پدر مرحومم مقسم شدند و باید طبق ضابطه ای هر چند ساعت آب را در محدوده ای قطع و در محدوده ای دیگر وصل کنند یک روز فامیل نازنینی که از دیرباز آمد و شدی داشتیم و خاصه تهران اگر بگویم هر روز منزل ما بودند اغراق نکردم آمدند منزل و گفتند « سهراب خان امروز یک ربع آب محل ما را زودتر وصل کن که میهمان داریم به روح پاک هر دو آنها پدرم لبخند زدند و گفتند برو پرس و جو کن اگر محلی که باید آب آنها را قطع کنم مهمان نداشتند بیا بگو تا انجام وظیفه کنم !!! آن بزرگوار نگاهی کرد و بی آنکه چای اش را میل کند با ناراحتی بلند شد و رفت مادر مرحومه ام خیلی ناراحت شدند و ...بگذریم فردای آن روز دیدیم همان آقا با یک فلاسک چای یالله یالله گویان وارد خانه شدند روی ایوان نشستند و پدرم را که در اندرونی بود صدا زد و گفت : سهراب جان چای آوردم چه چایی ....
الغرض فرهنگ بزرگان ما چنین بود پاکدستی ، پاکدلی ، حرمت داری و یک دلی دعا کنیم ما هم از آن همه صفا و صمیمیت و یکدلی سهمی ببریم