روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

میری پیاده بیَمیَن...آقا پویان

سلام دوستا ن و همولاتیهای گرامی  خاطره درمورد پیاده آمدن بسیار زیاد است  دهه  سی تا چهل شاید 8   یا 10 سالم بود در آن سال که ماه مرداد بود باتفاق تنی چند از هم روستایی ها بوسیله اتوبوس چوبی از تنکابن حرکت کردیم ما بچها داخل راهروی اتوبوس روی بار ها نشسته بودیم نزدیک غروب به کرج رسیدیم آنهم باچه مشکلات بسیار فراوان  پس از مدتی استراحت در خیابان چالوس فعلی در قهوه خانه آقای علیشیری بطرف طالقان حرکت کردیم آن زمان جاده از گردنه آبیک بالا و سپس به صمغ آباد بود حوالی ساعت 10شب بود که اتوبوس نزدیک آقچری خراب شد هیاهویی براه افتاد خلاصه پس از مدت طولانی معلوم شد گاز اتوبوس پاره شده تا آنجایکه بیاد دارم کمک راننده روی کاپوت خودرو نست و از آنجا تا صمغ آباد گاز میداد و خلاصه نیمه های شب رسیدیم و ساعت 5 صبح قبل از طلوع آفتاب که چربداران شبانه آمده بودند تا مسافران را ببرند من باتفاق چند تا بچهای هم سن وسال پیاده بطرف گردنه که روبروی صمغ آباد میباشد حرکت کردیم تا آفتاب طوع کند بعد از گردنه چشمه ای بود با آب فراوان و بسیار خنک نوشیدیم و مشغول استراحت شدیم تا قاطرها برسند از آنجایی که قاطرها شرپاه بود و یک خانم وشاید 2تا بچه سوار بودند آنها را پیاده نمیکردند یکی از آنها پدر مرحوم من شمش اله دا بود دارای  5 قاطر بنامهای مشکی  شتر  چموش  سفی برفی و آخرین را سمند ثدا میکرد بمحض رسیدن سر چشمه یادم است کلاه نمدی خودش را برداشت و به مسافران سواره آب میداد لذا من و تعدادی دیگر از بچه ها حرکت کردیم و خلاصه از آنجا تا میر را دویدیم تا خودمان را به میر برسانیم البته با مشکلات فراوان و با عشق و شوق وطن  چه روزگارانی بود یادش بخیر  و روح همه کسانیکه باآن شرایط سخت بمردم خدمت میکردند شاد یادشان گرامی باد  پویان

جاده میر ...علیرضاجعفری

اوایل دهه شصت جاده تا منطقه نظر آباد بود و به اونجا که میرسیدیم ماشین ها را پارک میکردند و پیاده و یا با چهارپایان تا میر آمد و شد میشد.
بچه هامون را در خانه چند دقیقه بغل می کنیم فوری از درد کمر و پا می نالیم اما من به وضوح به خاطر می آورم گاهی میرسیدیم به نظر آباد . چهار پا و چهار پا دار نبود،
پدرم از خود نظر آباد تا میر من را کول می کرد. تازه از سر ترمینال تا کابار که نگو
نظر آباد یک پیرمرد دشت بانی داشت که از ماشینها مواظبت می کرد.
اسمشو الان به خاطر ندارم
خدا بیامرزتش
چند سال بعد جاده رسید به دروازکی دره
اون تله ها با چه دینامیتهایی منفجر میشد

اکثر اهالی روستا می اومدند و از شوق و ذوق برداشتن تله ها و باز گشایی جاده را نظارگر بودند و در گرمای تابستان در رودخانه شنا و آب تنی هم می کردند.
جاده رسید به دره واگنگ
ابتدا قرار بود از همان دره که درختان چنار دارد ( جلوتر از درختان چنار ) جاده احداث و به پسین دره و زمین فوتبال برسد. اگر از خودرو پیاده شوید هنوز آثار دو سه تا پیچ مشهود است که بعد پیمانکار حسب توصیه برخی از اهالی محترم سر ترمینال منصرف شده و جاده به سر ترمینال روستا رسید.
واقعیت اینست که چگونه از نظر آباد پیاده تا میر آمد و شد می گردید.
چه نیرو و چه همتی بود
یادش به خیر

یاد ایام قدیم میر........رجب کاظمیان

سلام دوستان

روزگارانی در میر

قلب من اینجاست، اینجا ریشه اجدادیم

شاهدی از حال و روزم، هم غم و هم شادیم

هر گذر در ذهن من لبریز است از خاطرات

مثل یک تصویر زیبا مانده ام من مات مات

یاد دوران گذشته یاد ایامی که رفت

بچگی ها، شیطنت ها، یاد آن دوران سخت

کوچه ها را دوست دارم گرچه ناهموار  هست

از بلندی ها چه زیباست آن فضای دور دست

مدرسه، آقا معلم، خواندن شعر و سرود

درس ها سخت بود و گاهی دست های ما کبود

یاد گله، مش نیازدا، صبح زود، هی هی کنان

یاد ناصردا و حمام و غروب کوچه گلان

یاد مسجد، پیر مردان مسلح با چپوق

ماهیگیری، تیم فوتبال، گلزدن، فریاد و ذوق

مردمانی با محبت، پرصلابت، نکنه دان

در صداهاشان ترانه مثل یک جوی روان

یاد آن دریا دلان سفره باز باصفا

میر چون آیینه ای بود در مقام روستا

رجب کاظمیان فرد

بهتر ۱۴۰۱

دکه رضایی........عبدالله نقدی


دکه ای آشنا با صاحبی خوشرو و خوش اخلاق که میزبان اهالی طالقان , علی الخصوص مسافرین  روستاهای کش و لهران و میر بود.(آقای رضایی روحت شاد)

همه ی ما از این مکان خاطرات زیادی بیاد داریم و به نوعی استراحتگاه کوتاه مدتی بود برای کاهش دردهای عضلانی  افرادی که به جهت ازدیاد مسافرین مینی بوس آقای علیمردان ,مجبور بودند ایستاده مسیر  "تهران-میر" را طی کنند.

طعم چای و نیمرو و املت آقای رضایی که از مسافرین پذیرایی میکرد ,فراموش نشدنی است

  وقتی کمی در اطراف قدم میزدیم نظرمان به فیلتر انواع سیگار که در زمین افتاده بود  جلب میشد که به وفور یافت میشد  که نشان از ان بود  که بعضی از مسافرین  فرصت را غنیمت میشمردند و سیگارشان را چاق میکردند.

وقتی به این محل میرسیدیم از یک طرف بادهای خنکی که وزیده میشد و از طرف دیگر احساس نزدیکتر شدن به میر و به  خانواده که تا دوساعت دیگر در آغوششان بودیم ,حالمان را خوب میکرد.

واما سرنوشت این کانکس (دکه): تقدیر و سرنوشت اشیاء نیز همانند تقدیر انسانها متفاوت است , این کانکس که در زمانی محل برو بیای مسافرین بود , در حال حاضر دقیقآ در روبروی محلی قبلی خود و در آن طرف اتوبان بلا استفاده افتاده است ودر زمستانها  زیر برف و باران  و در تابستان زیر آفتاب سوزان ,خاطرات مفید بودنش را در دهه های شصت و هفتاد در ذهنش تداعی میکند و با خود میگوید "یاد باد ان روزگاران یاد باد"