روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

اون قدیمان.............رجب کاظمیان

قدیما توی میر به نظر من بیشتر تجدید قوا بود برای گذران زمستان  دور همی بود  ویک رسم بسیار جالب خانمها صبح شروع میکردند به اشپزی  وحتی یک  یا دوجور خورشت بار میکردن بسته به امکانات  خودشون   بعد از ظهر که برنج   بار می  گذاشتن  تقریبا دو برابرشبهای قبل پیمانه میگرفتن  و شب چله حتما برنج ابکشی میشد  وغروب  به چند تا از خونه های اقوام غذا مببردن  چون جمعیت زیاد بود این برو بیا ها  باسینی غذا وفانوس توی کوچه ها خیلی دیدنی بود  واگر وصلتی در پیش بود خانواده داماد طی مراسمی  با جمع فامیل  با دایره  یاضبط سوت راهی منزل عروس می شدند  وبعد از شام همسایه هاهم میرفتن  وجشن شادی بر پا میشد    وگاهی هم منزل اقوام  پیر مردا از خاطرات خودشون تعریف میکردند

چله شوانی رسوم ......آزیتا جعفری و صادق اباذری

امشب شب یلدا رو مخوام شما رو ببرم به رسم و رسوم قدیم تا بینیم در قدیم یلدا چگونه برگزار مگردی 

به زبان طالقانی این رسم و رسوم رو بیان منم که براتان خودمانی تر گرده 

اهالی پاک و ساده روستاها قدیمی جشنانه خیلی علاقه مند بن   و رسم و رسوماتی دارن که خودشانی مخصوص به که در نوع خودش بسیار جالب و  در خور توجه به 


جشن هایی که در فلات ایران برگزار مگردی اغلب به فرهنگ زردتشت مربوط مگردی   اما یلدایی جشن قدمتش طولانی تر از زردتشت به 


مایی اجداد روز اول دی رو روز زایش مهر عنوان کردن 


همه مردم در این شب تا پاسی از شو به شادمانی مپرداختن و سعی مکردن با خوشی و جشن


 غم و غصه رو فراموش کنن 


روستایی مردمان دی به دور از تجملات دوست دارن این شبه جشن هگیرن 

رسم بر اینه که در این شب همه ریش سفیدانی منزل جمع گردن شوخی و خنده کنن  معماهایی که بزرگان فامیل مطرح منن رو پاسخ هدین و در کل دی یک شب خاطره انگیز خودشانی برِک بسازن 

وچان و پیرو ماران کرسی بن منیشن و ریش سفیدان با خواندن قرآن و دعا برای افزایش محصول و رزق و روزی شب نشینی رو شروع منن

خانم ها دی وسایل پذیرایی رو

 آماده منن تنقلاتی مثل هندوانه  سنجد . جوز . زالزالک . کدو پخته شده . انگور خشک شده  

یکی از رسومات طالقانیان در شب یلدا درجی سران و شال اندازی به که به عنوان میراث معنوی ثبت ملی گرسی 

 در این رسم جالب در شب چله جوانان روستا بر بام خانه

 میشین و از درجی که در پشت بام دره یک شالی که به آن کیسه دِوَستن را به طرف پایین مینداختن وقتی اهل منزل متوجه شال مگرستن شالی میان میوه و تنقلات دمینگتن


 بعد شال را به بالا مکشین و محتوای کیسه را خودشانی میان تقسیم مکردن 

رسم دیگه در این شو شعر خوانی و نی زدن به 

وازیانشان دی انگشتر وازی  

گل یا پوچ دی وازی مکردن 

گردویی پوسته به دو قسمت مساوی تقسیم مکردن در یکی از پوست های گردو انگشتری رو پنهان مکردن و اگه شخص درست حدس مزه که انگشتر در کدام پوسته صاحب انگشتر مگرست 


شال اندازی خواستگاران در شب یلدا نیز یک سنت شب یلدایی به 

اینگونه به که وقتی خورشید غروب مکرد و چراغان روشن مگردی این رسم آغاز مگرست 

خواستگار یک شال پشمی رو از پشت بام دتر مورد علاقه اش که اونی میان جوراب و چادر و النگو روسری یا انگشتر به پایین خانه دمینگت 

اهالی خانه وقتی شال رو میدین از خانه بیرون مشن و دتر خانه میان تنها ممانست تا پسری همراه صحبت کنه و بعد هدایا رو از شالی میان باز مکرد و پیر و مارش رو نشان همدا اگر مار خانواده موافقت خودش رو اعلام مکرد هدیه ای ارزشمند رو جایگزین هدیه پسر مکرد و شال رو تکان همدی تا پسر آن رو بالا بکشه اما اگر مار موافق نبه یک هدیه بی ارزش مثل کهنه گیوه رو در شال میگذاشت که پسر مفهمست که جواب مار منفی هسته


اما حالا رسمان دی عوض گرسی الانه موشون پیر ماری خانه حافظی اشعار باز منن 

و چند خطی مخانن

 و یک عده ای گوشیانی میان درن و اس ام اس همدین دوستانشانی برای و دی از اون شور و حال قدیمان خبری نیه 

وازیشان گرسی همان موبایل 


حالا خوبه ما دی وگردیم به رسم و رسومات قدیم 

اولین کار اینه میزبان وقتی مهمانان وارد مگردن موبایلانه همان دم در از دست مهمانان هگیره این کار انجام گرده همه مشکلات حل مگرده 

در قدیم بازیهای دسته جمعی کم نبه دواره آنها رو یاد آوری کنیم 


جشن دسته جمعی داشته بیم و 

همه با هم شادی کنیم مثل قبل 

اونوقت هسته مینیم چه لذتی داره که چند ساعتی همه در کنار هم شادی دسته جمعی داشته باشیم

صادق اباذری:

فقط من یک نکته به گفته های شما اضافه کنم که یکدفعه به یادم آمد  وآنهم خوردن ماست را درشب چله خیلی ضروری میدانستندو اعتقاد  داشتند چون ماست سردی می باشد در شب چله بخورند تابستان زیاد گرما اذیتشون نمیکنه خدمتتان عرض کنم

در اون فصل سال که گوسفندان در حال زادو ولد بودن ماست نبود کسانی که گاو داشتند به همسایه ها نفری یک کاسه ماست میدادند که آنها هم شب چله ماست  داشته باشند قدیمی قربان همه دلسوز ومهربان بَن ایشالا

ماهم راهشونه ادامه هَدیم وبه َوچن هم یاد هَدیم که دلسوز باشند و مهربان

قدیمی چله شویی سُنتان .........فریده میربابایی

فریده

سلام مینَم خجیره همشهریان

منی سلطنت ننه ، پیَرِمی مار ( مادر پدرم )هندوانه رِ تابستانان مِخَرِست و مِداشت ، خوب دی مِداشت ...دِمینگت پَسینه ای میان تا خنک بِمانِ ...اولِ شویی چله هندوانه رِ میُورد دِمینگت مَجمَعی  میان چاقو رِ دی هَمِگیت هندوانه رِ قاچ های ۱۰ سانتی می بُرست ،  هندوانه رِ مَس همه محلات میر برسانه ، دِوَره موگوت : وَچَن مَ زبان بزنن و بزرگتران دی مَس بخورن ...

موگوت : ننه ام بوگوتی (خاور آقا )همه مَس یه دَنِه  هَگیرَن .خدا مِدانه اِنگاری کسی نَدَشته بو ، همه رِ مَ بَرسه ... شب چله  دَرِ بیا هوای همِ داشته بیم 

روح همه اموات ک دَنیَن شاد بو خصوصا تازه در گذشتگان

خاور ننه ..................فریده میر بابایی

یه خطره بوگوم شمارِ از قدیمان 

شوکی همه جمع مگردن آقابزرگمی خنه شو نشین (بزرگان و کوچیکان و وَچَن )

از قبل دی یه کلاه ره موشون دِمینگنن زمین فوتبالی الان اون بالا   پسین دره ای اطراف ...

شوکی کو همه جمع مِگردن  یکی موگو  الان کو شوکیِ ولی هر کی بوشو ،  کلاه ره اون بالا دِ بیورِ ، مرد اونیِ

مردکانِ هر کدوم موگون کو با چراغ بوشون کلاه رِ بیورن ، کسی قبول نِمینِ ...

( قدیم چراغ هایی بود ک با یک فوت خاموش میشده )

خاورننه مَرِ سلطنت ننه ،(سلطنت ننه همون به که گوسفند دهنِ گرگ دِ بیگیت ) بوگوتمتان ...

خاور ننه موگو من موشوم ... همه خصوصا مردکان موگون نوشو ، شوِ (شبِ) ،  اونجا دی جَک و جانور دَرِه ،، گرگ درِه

مو گو نخیر ، من مَ بوشوم خلاصه حریف نمی گردن ، ننه خاور همون شو ، با چراغ موشو پسین چال کلاه ره میوره ، دِوَره موگو این دی کلاه ...

همه اورِ دست مِزنن و تشویق مِنَن 

دِوَره موگون اگه کو یه مرد این محل دِ مخواین خاورِ

از آن ببعد  دی او رِ صدا می زیَن خاور مردَک ، خاور آقا (خیلی مرد )


روزتان خوش بو

ازدواج مشقتی همرا.......فریده میربابایی

قدیمان جوانان نَمزِه (نامزد) مِکردن ، حق ندشتن همدیگرِ بِینَن تا شوکی(شب) عروسی ...

روزکی (یه روز ) دِتر و پسرِنَمزه قرار دِمینگنن همدیگر بِینن ... کِجِه ؟ جایی نِبه ، هر جا که همدیگر موگوتن ، یه خروار آدم دِبه ، اونان دی راحت نِبَن کو ... 

قرار دِمینگنن خنه ی دِتَرَک (دخترِ) طویله یی میان ... اون وردی پی یَر(پدر ) دِتر چنگکِ وارو(برعکس) دِنگتِ بِ طویله یی میان ... روز قرار نَمزِه پسرزودتَرَک موشو سر قرار ، دَر جی دِ خودشِ دِمینگنِ پایین ، چشمتان روز بد نِینِ ، بکتَن همان ، کمر به پایین نَمزه پسر مو شو چنگکی میان ، نمزه دِتر دی صدا رِه مِشنوه، هم خجالتی به   هم دی پیرشی خَطر مِتَرسی، جلو نِموشو ،  پی یرش (پدرش) دی بی خبر از این قرار . دترشِ موگو مِداری طویله یی میان آدم دَره ؟ او دی مو گو چه مِدانم ... پی یر کنجکاوی خَطر مو شو طویله ، اول تاریک به ، دِوَرِ چشمانشی مِماله مِینِ نَمزِشی دِتر ایجه دَرِ ، اورِ دعوا مِنه و موگو : یتیم بِماند  ایجه چی مینی؟ لباسانت چی خطر پَره (پاره ) گرستی ؟ پسرک دی موگو : اینجه دِ رد مِگرستم دَرجیِ میان دِ دِ کتم ... اشکانش دی دردی خَطِر میا پایین ..دِوَره اورِ میارن میدان (بیرون) طبیبِ خبر مِنَن ... اون دی جاش دِ نمی تَنِستِه تکان بخورِ .چند روزی مهمان عروس بِ ... یه شکم سیر عزا دِ در بیورد ...(چند روز هم غذای خوبی خورد هم کنار نامزدش بود) 

لواشک آلو .............هما اباذری

یکی از روزهای گرم تابستان به اتفاق خانواده برای روز نشینی رفتیم منزل بالایی مهدی دا که در جور زمین واقع بود،مرحوم فاطمه خانم عروس مهدی دا باروی گشاده وهمون لبخند همیشگی باما احوال پرسی کرد وتعارف کرد برای صرف چای وعصرانه وارد اطاق شویم وگفت که امروز از صبح تا به حال مشغول پختن رب الوچه ولواشک الو بوده ونهایتا درب اطاق بغلی رو باز کرد ودیدیم که کف یک اطاق 12متری رو نایلون پهن کرده وبا لواشک کف اطاق را سراسر پوشانده که در نگاه اول انگار موکت قهوه ای پهن شده بود!!! بعد از اینکه فاطمه خانم از باغچه تعدادی خیار تر وتازه تیغ  داروگوجه های درشت وقرمز چین چین خورده کندو انها را برای عصرانه اماده کرد صدای یا الله یاالله شنیدیم اقای مدیر بود که مثل همیشه تر وتمیز با یک کت وشلوار زغالی رنگ اتو کشیده وارد شد بنده خدا به علت کهولت سن وچشمان ضعیف کفشها رو در اورده رفت داخل اطاق لواشکی وتا بالای اطاق هم رفت که به دیوار تیکه بده ومنتظر مهدی دا باشه همین موقع فاطمه خانم گفت خاک سرم اسه چکار کنم ؟ که با خواهش از مدیر جان خواست بیاد بیرون وبا دستمال نم دار شروع کردن به پاک کردن لباسهای مدیر جان کمی گذشت تا اینکه گوسفندا ن از چرا برگشتند ویکی یکی رفتن سمت طویله دست بر قضا یکی از مال ها فکر کنم از چیزی ترسیده بود دوید دوید اومد داخل اطاق لواشکی وپاهاش سر خورد وتا اخر اطاق کشیده شد چشمتون روز بد نبینه پشمهای گوسفند از سفید تبدیل به قهوه ای شد بلند شد ورو به بیرون فرار کرد طفلک فاطمه خانم که نمی دونست از دیدن این منظره بخنده یا گریه کنه خلاصه از اون همه لواشک ترش وشیرین وخوشمزه چیزی باقی نمونددر پایان مرحوم فاطمه خانم با خوشرویی همیشگی از ما پذیرایی کرد وگفت حتما امسال لواشک قسمت ما نبود وبه همان رب الوچه داخل شیشه اکتفا کرد روزتون به خیر 

مسیر مشقت بار رسیدن به روستای میر...آذر رشادی

من سال۵۹ برای اولین بار درصورتی که اولین فرزند عزیزم سمیه جان  ۲۰روزداشت،  ازمسیرلهران باقاطرآمدم به تله ای سر که رسیدم آقای چاربدارگفتند پیاده شواینجاهمه پیاده می شندولی بااینکه کلااولین بارسوارقاطرشدم گفتم نه پیاده نمیشم وسرم راکلاتاروی قاطرپایین آوردم تا ردشدیم ،ولی خیلی جالب بودوبرای اولین بارمی آمدم همش چشمم به راه بودتابرسیم وقتی رسیدیم در ده یادش بخیرحاج خانم وآقای خستووخانم شکیبایی وخانواده، بالای  پشت بام منتظرمابودندباقاطروارد دالان شدیم  گوسفندکشتندوبعدماپیاده شدیم  ، داخل دالان فرش بودوسماورنفتی درحال جوش وچایی آماده بودوخیلی خوب ولذتبخش بود،،، یادش بخیرروح همه اموات شاد

پرچین .........صادق اباذری و رجب کاظمیان


(  پرچین حجاب باغ)

زمانهای خیلی قدیم که در میر جاده دنبه برق دنبه تلفن دنبه

چشمی لو باغان پرچین داشت

درامتداد باغ درباغ به خزی دیم پرچین داشت باغهای مسیر رونا پرچین داشت باغهای کابار پرچین داشت 

از این مسیر هر روز صبح و غروب باید مالان را از رونا مبردیم تا پسین چال ویا کوره ای سر  انگار از میدان مین باید رد مگرستیم  رونا   حکم 

بین آتش و پنبه را داشت ما نمیگذاشتیم  یه دونه مال دکوه

باغبانی  میان اینو قدیمی تر از من تو گروه هستند که حرف مرا تایید میکنند  گفتم در میر چه چیزای نبود بلکه سه نفر شورا ویک نفر دهیار و ماشین دهیاری هم نبود

فقط وفقط یک نفر دبه اونم

کدخدا به و آنهم ماشین دهیاری چه عرض کنم جسارتاً

کدخدا خر  هم  نداشت بلکه دیگران در محل قاطر وخر داشتند  بجای همه اینها کدخدا

یک چیز داشت و آنهم(حرمت)

داشت بزرگی وکوچکی معنای دیگر داشت احترام بین میریان و کدخدا دوطرفه  به

  از زمانی که پرچین باغان خراب گرست باغان کشف حجاب کردن و به جای کدخدا

کسان دیگر بر سر کار آمدند

اون حرمت ها بزرگی کوچکی 

ها از بین بشه دیگه اون چیزی که ما میخاستیم نشد که نشد

( دیگه اون گو بمرد و وره بوسی

 زمانه کم کمک دیگر وگردی) 

کدخدا مشهدی علی حسین دا مغازه دار بودند  وبا اکثر مردم حساب باز ونسیه داشت  هیچوقت راجع  به بدهکار بودن کسی  پیش مردم حرفی نزد  واین مرام بزرگتر محل بود  خدا رحمتشون کنه

میری اولین اویی انشعاب....علیرضاجعفری


کوچه منزل پدری ام شیر آب با سکو بتنی یک متری جلو دیوار مشترک ما و مرحوم عبداله مولاییان بود که روی بتون سیمانی آن می نشستیم.
کوچه اقای کامبیز مولاییان جلو منزل مرحوم علی ادنا رزاقی بود و یکی هم به نظرم جلو منزل مرحوم ابوالفضل داهی بود. ضلع غربی منزل جناب اقای بهمن خستو, جلو بید درخت نیز یک شیر آب بود.
اما اولین لوله کشی دهه ۶۰ بود که بعد از انشعاب , لوله های کوچه ها و شیر هاشون رو برداشتند.
سال ۸۴ _ ۱۳۸۵ معتمدین محلی و شورای وقت در خصوص لوله کشی مجدد کوانکی چشمه با سازمان آب تهران ( آقای قدمی) مذاکراتی داشتند و بودجه ۸۰ میلیونی در نظر گرفته شد منتهی تامین اعتبار نشده بود. جناب محمد نبی داهی ( چنگیز ) حسابرس و عضو انجمن حسابرسان خبره ایران که مشغول حسابرسی سازمان آب بودند در پایان حسابرسی متوجه مبلغی مازاد گردیده که می بایست به حساب خزانه داری کل مسترد می گردید.
از همین رو مذاکراتی با مقامات سازمان آب انجام داده که برای روستای میر بودجه در نظر گرفته شده منتهی تامین اعتبار نشده و پیشنهاد استفاده از مبلغ مازاد را جهت تخصیص بودجه به سازمان داده که مورد موافقت قرار گرفت و متعاقب آن جلسه ای با حضور مرحومین قدرت دراج و قدرت داهی ، ولی حسنی ، مرحوم خیراله اباذری و اقای رضا میرچی در سازمان جهت اجرای پروژه تشکیل گردید و پیمانکار پروژه آقای حسین اوجانی تعیین و پروژه در سال ۸۵ _ ۸۶ به بهره برداری رسید. در همان سال شورای وقت طرح تعویض لوله های داخلی روستا را با کمک خودیاری و نصب کنتور اجرا نمود و به موجب فیش واریزی مبالغی از خانواده های میری از ۱۵۰ هزار به بالا اخذ نمود و لوله هایی دفن گردید و کنتر های آبی به هر خانوار  دادند منتهی به نظر میرسد هنوز از همان لوله کشی مرحومین رسولی و خستو استفاده می شود .

اون قدیمانی جوانان...........زیبا الله بداشتی

سلام علیکم هم ولایتی های خوبم خوجیر ادمان اون قدیمان عروسان وپسران بندگان خداجرهت نمیکردن خانمانشانی نامِ صدا کنن همینطور خانمان دی ، آقایانی اسمِ صدا نمیزین یا مگوتن اون یا مردک یا اسم یکی ازبچه هاشونو مثلا حسن میگفتن حسنی بابا چون مادر شوهرها بیشتر ناراحت میگِرِستَن بَیَران. و موگوتَن چرامایی پیش  شوهرشانی نامِ صدامیزیَن؟ پدرشوهرها بندگان خداهمچنان مظلوم تاریخ بَن خلاصه این یکی از عادت های طالقان بود ولی الان اینطوری نیست مثلا پسر پیش پدرش بچه بغل نمیکرد موگوتَن زشته بی احترامی مِگرده بابا بچه ازگریه هلاک گِردی