چوب ها در زبان محلی
بعد از کشف ماهیت «تندرآشین» عزم خود را جزمنمودم و درباره ی القاب دیگر چوب در زبان طالقانی به کشف وشهود بیشتری رسیدم. حاصل سوال پیچکردن بابا و جستجو در خاطرات قدیم :
دس چو=چوب دست . کاربرد های بی شماری داشته و دارد .
چنگلاس=چوب مخصوص برای جلو کشیدن شاخه های دور از دسترس با سر چنگک مانند
المبه(علمبه)=»چوب خیلی بلند که مخصوص پایین کردن گردوست.
شوش=شاخه ی خیلی نازک درختان . در قدیم از آلبالو شوش برای تنبیه شاگردان در ملاخانه استفاده می کردنددو از شوش درخت بید برای بافت سبد.
هلک=همان النگ در بازی النگ و دولنگ است که در دست بازیکن قرار میگیرد و دولنگ را به هوا پرتاب میکند. در زبان محلی برای اینکه بگویند فلان چیز را به طرفم پرتاب کن می گویند« هلک هدین».
دراچو=دره چوب. چوب مخصوص حمل علف از بالای کوه به دره.
واشور چو= واش آور چوب .چوب بلندتر از دراچو. مخصوص حمل چوب از کوه به روستا. که حکم اهرمی را داشت که وزن پشته ی علف را بر دوش حمل کننده متعادل می کرد و از پراکنده شدن علوفه در اثر اصابت با زمین جلوگیری می کرد.
چوب فلک=دستگاه مخصوص مجازات در قدیم. که پای شخص را با آن بسته وکف پای او را شلاق می زدند. کاربرد در ملاخانه و مجازات توسط کدخدا.
چنبل=چوب خمیده .که از شاخه های تر وقابل انعطاف درختان تهیه می شد. چوب را گرد کرده و به سر ریسمان می بستند. چنبل کاربد زیادی در بستن بارها روی حیوانات چهارپا داشت.
تیر چو= تنه ی پوست کنده ی درختان که در سقف خانه ها استفاده میشد.
هیمه= چوبی که بعنوان سوخت استفاده می شد.
با اجازه آقای صادق اباذری بنده چند نکته بگم.یه صحنه ای هست در خاطرات کودکی من که دیگه تکرار نمیشه اونم بازگشت گله ی گوسفندان هرعصر به روستا بود. به گوسفند ها اون زمان «مال »می گفتن. گله ی مال اول می آمد .ومنطقه ی موسوم به «رونا» سمت شمال خزئی دیم سیاه میشد از خیل گوسفندان. بعد وره کولی ها می آمدند که عشق کودکی های ما بودن دل دل می کردیم بیان وبغلشون کنیم. حالا گو گل(کله گاو ها) بماند. اصلا کار اصلی مردم میر دامداری بود و جلوگیری از ازدیاد نسل معنی نداشت. ابدا. نسل کشی همکه معنی دیگری دارد.بیشتر یک روش سنتی بود برای پروار کردن گوسفند های نر. اون هم فکر می کنم منحصر بود به پدربزرگم که این کار رو بلد بود و مهارت خاصی هم می خواست. این خاطره ها فقط محض یادآوری فرهنگ و روش زندگی مردم قدیم و ان شاالله ثبت اون در تاریخ شفاهی مطرح میشه وخیلی هاش با آمدن تکنولوژی منسوخ شده. شاد باشید
زمانی که بزغاله کوچک هست
شیر میخوردآنرا شیرکن میکنندیعنی ببخشید بیضه
هابش رادرمی آورندکه نوعی
عقیم کردن می باشدوفواید
آن خوب چاق میشودوچون
بسیارقوی هست درجلوی
گل حرکت کرده وآنهارو
هدایت میکند
(اخته کردن)
این نوعی دیگر از عقیم
کردن میباشد که مرحوم
مشهدی شیردل من یادم
هست به خوبی انجام می دادند درمورد کل ها ونرها
که دیگرنمی خواستندازآنها
برای جفت گیری استفاده
کنندوفواید آن هم چاق شدن
بودلوازم لازم برای اخته
کردن یک عددچکش یک عدد
وردانه ومقداری هم روغن
حیوانی من ازاینکه خواننده
بعداًنپرسه باعرض پوزش
ازهمه توضیح میدم کل ویا
نررا روی زمین میخوابانند
دست وپایش را بسته ویک
نفرنگه میداردسپس وردانه
رازیررگ بیضه ها گذاشته
وروی آن چندضربه چکش
زده وسپس روی رگهارو
باروغن حیوانی مالش میدهند
یک روزحیوان علف نمیخوره
بعداًکه خوب شد شروع میکنه
به غذاخوردن وبه آنها نیز
(اگج) میگویند
( وره وکولی)
بره بزغاله
سال اول وره سال دوم توقولی سال سوم شیشک
سال چهارم وازا سال پنجم
میش
سال اول کولی سال دوم چپش سال سوم کهرسال
چهارم وازا سال پنجم بز
نره وره نره توقولی نره سه
کونرچهارکونرپنج کو
کله کولی کله چپش کل سه
کوکل چهارکوکل پنج کو
نرهای سن بالاراقوچ هم
میگوینداگربخواهیم بره
درشت داشته باشیم از
نرچهارسال به بالاباید
استفاده شودواگربخواهیم
بزغاله درشت داشته باشیم
ازکل دوساله و سه ساله
استفاده شودزمانی که چوپان
ازکوه بره ای که زاییده
میشه برای ما میاوردمژدگانی
به اومیدهیم اون را کِمِزا
میگویند
ونده کردن
یکی از هنرهای بابابزرگم مرحوم شیردل اباذری «ونده بافی» بود. کیسه های توری با سوراخ های نسبتا بزرگ که مخصوصا نگهداری کاه بود و به دهات اطراف هم صادر میشد. اما یککاربرد درمانی مهم هم داشت. «شستشوی سنتی معده ». یه میکروبی هست به نام انگورک که با خوردن توت وارد معده میشه و آدم رو مسموم می کنه.قدیم اورژانسی هم نبود که بیاد و مریض رو ببره مراکز درمانی. القصه اول به مریض که دل درد شدید داشت مقداری شیر می دادن.اگر برمی گردوند یقین می کردن که انگورکه.بعد ایوان خانه ننه طالقانی رو کامل خالی می کردن مریض رومی ذاشتن تو ونده.به حالت نشسته و سر پایین. و بعد با ریسمان گل یه میخ آویزان می کردن .قبلش بهش دوباره شیر می خوروندن.و حالا تاب نده کی تاب بده. از این سر ایوان به اون سر ایوان چرخ می خورد تا بالا بیاره. کار خوراندن شیر و تاب دادن رو انقدر ادامه می دان تا کلا معده سشتشو بشه مامانم میگن بعدش باید تمام ایوان رو سراسر می شستن. یاد باد آن روزگاران سپاس از خانم لیلا کاظمیان فرد که الهام بخش من برای تولید این محتوا بودن. ایشون بعنوان یکی از انگورک چشیده ها حتما غلط های من رو می گیرن. همگی سلامت باشید و به دور از انگورک
آیین های کهن شب یلدا در طالقان
شب یلدا یا شب چله فارسی زبانان در ' شب چره ' یا ' شب چرز' می نامند.
ک یکی از آنها می توان شال اندازی و درجی سران را به عنوان دو آیین باستانی و سنتی منطقه طالقان در شب یلدا نام برد.
'ابولفضل عبیدی ' افزود : در این شب هنگامی که خورشید غروب کرد و چراغ خانه ها یکی یکی روشن شد، رسم شال اندازی نیز شروع می شود. رسم شال اندازی ویژه جوانان است، در برگزاری این آیین جوان خواستگار، شالی پشمی بر می دارد و بالای بام خانه دختر مورد نظرش می رود و هدیه خود را که جوراب، چادر، گوشواره، النگو یا روسری است به گوشه شال می بندد و از سوراخ گنبد خانه آن را به پایین می فرستد وی گفت: اهل خانه وقتی دریافتند که شال آویزان است، موضوع را می فهمند و از خانه بیرون می روند و دختر تنها می ماند و در این حال دختر با پسر اندکی حرف می زند و هدیه را از شال باز می کند و به پدر و مادرش می دهد.
نکته جالب این آیین آنجاست که مادر دختر اگر موافق این وصلت باشد هدیه ای قابل قبول جایگزین آن می کند و تکان می دهد تا پسر آن را بالا بکشد ولی اگر مادر دختر موافق نباشد یک شی بی ارزش از جمله لنگه گیوه کهنه و پاره را جایگزین آن می کند که در این صورت پسر می فهمد که دیگر نباید اطراف این خانه آفتابی شود.
'درجی سران' نام یکی دیگر از آیین های شب یلدا مراسم را همراه با شب نشینی طولانی و شب چرانی مفصل اجرا می کنند و جوانان نیز در این شب با خارج شدن از منزل آیین 'درجی سران' را انجام می دهند.
در جی سران به این صورت بوده است که فرد مورد نظر یک نخ بلند را به لنگه جوراب نویی بسته و از سوراخ پشت بام که اهالی روستا از این سوراخ به نام درجی یاد می کنند بنه پایین می فرستند و افراد خانه نیز بطور معمول مختصری از آنچه در سفره شب چله فراهم کرده اند درون جوراب ریخته و با اشاره فرد مورد نظر جوراب را بالا می کشد.
تفائل به دیوان حافظ در در شب یلدا است. در این شب باید میوه هایی بخورند که سرد باشد تا گرمای تابستان آزارشان ندهد که از جمله آنها هندوانه، انار، پرتقال و نیز ماست و دوغ بوده است. آیین سنتی شب یلدا از جمله منطقه طالقان کنار و زیر کرسی و با حضور بزرگان فامیل و نقل قصه هایی از شاهنامه همراه بوده است.
داستان فاطمه اوسکول روایت شده از مادربزگم.شهربانو صادقی
میگن اون قدیما دختر بچه ای به نام فاطمه بوده که علاقه زیادی به بافتنی داشته.و همیشه کاموا (پشم گوسفند ریسیده شده در اون زمان )و میل دستش بوده..یه روز غروب که میره خارج ده برای گردش راه برگشت رو گم میکنه .تا اینکه خوابش میبره..همین موقع یه خرس ماده که توله خودشو از دست داده بود با فاطمه برخورد میکنه و اون حس مادری بهش برمیگرده و فاطمه رو با خودش میبره اسکول که محل زندگیش بود..این اسکول در دل کوه مله سنگه که عبور مرور برای انسان سخت و گاهن غیر ممکن...فاطمه روزا شال میبافه و خرس هم براش میوه و....براش میاورده و گاها از شیر خرس هم میخورده..حالا چه مدت میگذره نمیدونم ولی یه روز یه چوپان که داشته گوسفنداشو زیر این صخره داشته میچرانده متوجه میشه که یه شال بزرگ از این صخره آویزان شده که با هزار بدبختی میره بالا و میبینه فاطمه اونجاست و چون خرس نبود سریع میارش خونه.
هوا کو گرم مِگرده ،دامداران فرصت مینَند کوهی میانِ مالان دِ لبنیاتی محصول تولید کِنَن
یه دَنه از این محصولات، پنیره
که طالقانی میان ، به صورت پِنیر یا پِندیر تلفظ موبو و یک راه پِنیری تولید اینه کو:
مالانی شیر دوشی کو تمان مِگَرده ،شیرِ صافی دِ عبور می نَن تا اونی آلودگی رفع گرده شیرِ پیلّه ظرفی میان موجوشانَن.
بعد اونی میان مایه پنیر که رُشه یا اَرشه موگون اضافه مینَن. همه ره پتویی زیر دیمینگَنَن تا ۳۰ یا ۴۵ دقیقه گرمه جایی میان استراحت کنه.اِسه پنیر ژله ای فُرم موبو او ره پارچه کیسه ایی میان چوبی رو اوزان می نَنند تا اونی اُ جدا گّرده. نصفه روز که بگذشت گِلی ظرف یا دبه ای میان تکه تکه مِنَن نمک اُیی زیر نگهداری مِنَن . اِسه ۴۰ روز کو بگذره پنیر قابل استفاده موبو .اُ پنیری کو در مرحله ی اوزان کِردن تهیه موبو
ره اگه خیلی طولانی مدت جوش هَدَن محصول قره قوروت (یا شج) دی بدست میااااااا
سالم و سلامت بین
(سیزده بدر)
برای اینکه روزسیزده بدرهمه
درمراسم حضورداشته باشند
مادرای عزیزخورشت روشبانه
بارمیذاشتن وسرخ کردنی ها
وبرنج را صبح زودآماده میکردند
غداهاشامل سبزی پلوباماهی سنت
اصلی بودبعدخورشت فسنجان
خوراک مرغ وکوکوی بومادران
بومادران خیلی تلخ هست با
جوشاندن تلخی آنرامیگرفتند
سپس کوکودرست میشد
هرآنچه آجیل ومیوه شکلات از
عیدمانده بودآن روزباخومان
میبردیم دردل طبیعت می خوردیم
صبح زودهمه به طرف پسین چال
کنارزمین فوتبال جمع میشدند
گروه گروه آدم بودکه ازسرمنبع
به طرف زمین فوتبال ریسه میکشیدند
مابین افرادمرحوم محبلی داهم بود
که یک عُمردرکولش بودکه ساخته
دست خودش بود( آدمک نمادین)
با چوب ولباس وکلاه ساخته شده
بودودرگردنش هم یک کیسه گذاشته
بودبرای جمع آوری هدایا ازمحلی
بابت زحمت ایشان وقتی همه جمع
می شدندگروه خانمهامشغول الک دولک
ووسطی می شدندوگروه آقایان هم
قیش وَزی( کمربندبازی)وسرپاملا
درانتهای بازی هم فوتبال سپس
ازاتمام بازی های زنانه ومردانه همه
جمع میشدندشروع میکردن به درآوردن
نمایش وبزن وبکوب ورقص دردل
طبیعت همه خوش بودنددرپایان
مراسم عُمرکُشون که یک سنت دیرینه
بودانجام میشدمرحوم محبلی دا
اشعاری میخوندوبقیه دست میزدند
که آن اشعاررونمیشه اینجا خوند
به خاطرنام گروه فرهنگ وادب
در انتها عُمَررا آتش می زدندوبه طرف
خونه راه می افتادند معمولاًیک یادو
سنت بودکه خانم هادرحین برگشت
انجام میدادن یکبش چندعددسنگ
اززمین برمیداشتندوباخوندن سیزده
بدرچهارده به جابه پشت سرخودپرت
میکردندبارعایت ایمنی که سرکسی
نشکنه ودیگر سنت گره زدن سبزه بود
که جوانترهازیرلب شعری هم می
خواندندبه این عنوان
سیزده بدر سال دگر خونه شوهر
بچه در بغل
بعدازرفتن به خونه وصرف ناهار
بعدازناهارمی آمدندجوری زمین
که اینبارنحثی سیزده رو با تو خوردن
(تاب خوردن) به درکنندباخودشان
ریسمان یاطناب آورده وبه گردودرخت
میبستندوشروع میکردند به توبخوردن
حال سنتی دیگریکی روی تاب یکی
تاب میدادیکی هم کناراین دونفربا
چوب ایستاده بودوهربار که تاب به
چرخش درمیامدیک چوب میزد
میگفت نامزه بگو آنهای که متاهل
ویانامزدداشتن راحت میگفتند ولی
دترکان ازخجالت صورتشان قرمز
میگردی اون عزیز هم اینقدرمیزد
تاجوابی دریافت کند
روزوروزگارخوش
)(سیزده بدر)
برای اینکه روزسیزده بدرهمه
درمراسم حضورداشته باشند
مادرای عزیزخورشت روشبانه
بارمیذاشتن وسرخ کردنی ها
وبرنج را صبح زودآماده میکردند
غداهاشامل سبزی پلوباماهی سنت
اصلی بودبعدخورشت فسنجان
خوراک مرغ وکوکوی بومادران
بومادران خیلی تلخ هست با
جوشاندن تلخی آنرامیگرفتند
سپس کوکودرست میشد
هرآنچه آجیل ومیوه شکلات از
عیدمانده بودآن روزباخومان
میبردیم دردل طبیعت می خوردیم
صبح زودهمه به طرف پسین چال
کنارزمین فوتبال جمع میشدند
گروه گروه آدم بودکه ازسرمنبع
به طرف زمین فوتبال ریسه میکشیدند
مابین افرادمرحوم محبلی داهم بود
که یک عُمردرکولش بودکه ساخته
دست خودش بود( آدمک نمادین)
با چوب ولباس وکلاه ساخته شده
بودودرگردنش هم یک کیسه گذاشته
بودبرای جمع آوری هدایا ازمحلی
بابت زحمت ایشان وقتی همه جمع
میشدندگروه خانمهامشغول الک دولک
ووسطی میشدندوگروه آقایان هم
قیش وزی( کمربندبازی)وسرپاملا
درانتهای بازی هم فوتبال سپس
ازاتمام بازی های زنانه ومردانه همه
جمع میشدندشروع میکردن به درآوردن
نمایش وبزن وبکوب ورقص دردل
طبیعت همه خوش بودنددرپایان
مراسم عُمرکُشون که یک سنت دیرینه
بودانجام میشدمرحوم محبلی دا
اشعاری میخوندوبقیه دست میزدند
که آن اشعاررونمیشه اینجا خوند
به خاطرنام گروه فرهنگ وادب
در انتها عُمرراآتش میزدندوبه طرف
خونه راه می افتادن معمولاًیک یادو
سنت بودکه خانم هادرحین برگشت
انجام میدادن یکبش چندعددسنگ
اززمین برمیداشتندوباخوندن سیزده
بدرچهارده به جابه پشت سرخودپرت
میکردندبارعایت ایمنی که سرکسی
نشکنه ودیگر سنت گره زدن سبزه بود
که جوانترهازیرلب شعری هم می
خواندندبه این عنوان
سیزده بدر سال دگر خونه شوهر
بچه در بغل
بعدازرفتن به خونه وصرف ناهار
بعدازناهارمی آمدندجوری زمین
که اینبارنحسی سیزده رو با تو
(تاب خوردن) بدرکنندباخودشان
ریسمان یاطناب آورده وبه گردودرخت
میبستندوشروع میکردند به توبخوردن
حال سنتی دیگریکی روی تاب یکی
تاب میدادیکی هم کناراین دونفربا
چوب ایستاده بودوهربار که تاب به
چرخش درمیامدیک چوب میزد
میگفت نامزه بگوآنهای که متاهل
ویانامزدداشتن راحت میگفتند ولی
دترکان ازخجالت صورتشان قرمز
میگردی اون عزیز هم اینقدرمیزد
تاجوابی دریافت کند
روزوروزگارخوش