روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

دایره المعارف وره کولی......صادق اباذری

( وره وکولی)

بره بزغاله

سال اول وره سال دوم توقولی  سال سوم شیشک 

سال چهارم وازا  سال پنجم 

میش

سال اول کولی سال دوم چپش سال سوم کهرسال

چهارم وازا  سال پنجم بز

نره وره نره توقولی نره سه 

کونرچهارکونرپنج کو

کله کولی کله چپش کل سه

کوکل چهارکوکل پنج کو

نرهای سن بالاراقوچ هم 

میگوینداگربخواهیم بره

درشت داشته باشیم از

نرچهارسال  به بالاباید 

استفاده شودواگربخواهیم

بزغاله درشت داشته باشیم

ازکل دوساله و سه ساله

استفاده شودزمانی که چوپان

ازکوه بره ای که زاییده

میشه برای ما میاوردمژدگانی

به اومیدهیم اون را کِمِزا

میگویند

ونده کردن........فرشته بهزادمهر

ونده کردن

یکی از هنرهای بابابزرگم مرحوم شیردل اباذری «ونده بافی» بود. کیسه های توری با سوراخ های نسبتا بزرگ که مخصوصا نگهداری کاه بود و به دهات اطراف هم صادر میشد. اما یک‌کاربرد درمانی مهم هم داشت. «شستشوی سنتی معده ». یه میکروبی هست به نام انگورک که با خوردن توت وارد معده میشه و آدم رو ‌مسموم می کنه.قدیم  اورژانسی هم نبود که بیاد و مریض رو ببره مراکز درمانی. القصه اول به مریض که دل درد شدید داشت  مقداری شیر می دادن.اگر برمی گردوند یقین می کردن که انگورکه.بعد  ایوان خانه ننه طالقانی رو‌ کامل خالی می کردن مریض رو‌می ذاشتن تو‌ ونده.به حالت نشسته و سر پایین. و بعد با ریسمان گل یه میخ آویزان می کردن .قبلش بهش دوباره شیر می خوروندن.‌و حالا تاب نده کی تاب بده. از این سر ایوان به اون سر ایوان چرخ می خورد تا بالا بیاره. کار خوراندن شیر و تاب دادن رو انقدر ادامه می دان تا کلا معده سشتشو بشه مامانم میگن بعدش باید تمام ایوان رو سراسر می شستن. یاد باد آن روزگاران  سپاس از خانم لیلا کاظمیان فرد که الهام بخش من برای تولید این محتوا بودن. ایشون بعنوان یکی از انگورک چشیده ها حتما غلط های من رو می گیرن. همگی سلامت باشید و به دور از انگورک

آیین شب یلدا در طالقان..........معصومه جانی



 آیین های کهن شب یلدا در طالقان  

 شب یلدا یا شب چله فارسی زبانان در  ' شب چره ' یا ' شب چرز'  می نامند.  

 ک یکی از آنها می توان شال اندازی و درجی سران را به عنوان دو آیین باستانی و سنتی منطقه طالقان در شب یلدا نام برد.

'ابولفضل عبیدی ' افزود : در این شب هنگامی که خورشید غروب کرد و چراغ خانه ها یکی یکی روشن شد، رسم شال اندازی نیز شروع می شود. رسم شال اندازی ویژه جوانان است، در برگزاری این آیین جوان خواستگار، شالی پشمی بر می دارد و بالای بام خانه دختر مورد نظرش می رود و هدیه خود را که جوراب، چادر، گوشواره، النگو یا روسری است به گوشه شال می بندد و از سوراخ گنبد خانه آن را به پایین می فرستد وی گفت: اهل خانه وقتی دریافتند که شال آویزان است، موضوع را می فهمند و از خانه بیرون می روند و دختر تنها می ماند و در این حال دختر با پسر اندکی حرف می زند و هدیه را از شال باز می کند و به پدر و مادرش می دهد.

 نکته جالب این آیین آنجاست که مادر دختر اگر موافق این وصلت باشد هدیه ای قابل قبول جایگزین آن می کند و تکان می دهد تا پسر آن را بالا بکشد ولی اگر مادر دختر موافق نباشد یک شی بی ارزش از جمله لنگه گیوه کهنه و پاره را جایگزین آن می کند که در این صورت پسر می فهمد که دیگر نباید اطراف این خانه آفتابی شود.



'درجی سران' نام یکی دیگر از آیین های شب یلدا  مراسم را همراه با شب نشینی طولانی و شب چرانی مفصل اجرا می کنند و جوانان نیز در این شب با خارج شدن از منزل آیین 'درجی سران' را انجام می دهند.

در جی سران به این صورت بوده است که فرد مورد نظر یک نخ بلند را به لنگه جوراب نویی بسته و از سوراخ پشت بام که اهالی روستا از این سوراخ به نام درجی یاد می کنند بنه پایین می فرستند و افراد خانه نیز بطور معمول مختصری از آنچه در سفره شب چله فراهم کرده اند درون جوراب ریخته و با اشاره فرد مورد نظر جوراب را بالا می کشد.


 تفائل به دیوان حافظ در  در شب یلدا است. در این شب باید میوه هایی بخورند که سرد باشد تا گرمای تابستان آزارشان ندهد که از جمله آنها هندوانه، انار، پرتقال و نیز ماست و دوغ بوده است. آیین سنتی شب یلدا از جمله منطقه طالقان کنار و زیر کرسی و با حضور بزرگان فامیل و نقل قصه هایی از شاهنامه همراه بوده است.


فاطمه اسکول.......علی اباذری

داستان فاطمه اوسکول روایت شده از مادربزگم.شهربانو صادقی

میگن اون قدیما دختر بچه ای به نام فاطمه بوده که علاقه زیادی به بافتنی داشته.و همیشه کاموا (پشم گوسفند ریسیده شده در اون زمان )و میل دستش بوده..یه روز غروب که میره خارج ده برای گردش راه برگشت رو گم میکنه .تا اینکه خوابش میبره..همین موقع یه خرس ماده که توله خودشو از دست داده بود با فاطمه برخورد میکنه و اون حس مادری بهش برمیگرده و فاطمه رو با خودش میبره اسکول که محل زندگیش بود..این اسکول در دل کوه مله سنگه که عبور مرور برای انسان سخت و گاهن غیر ممکن...فاطمه روزا شال میبافه و خرس هم براش میوه و....براش میاورده و گاها از شیر خرس هم میخورده..حالا چه مدت میگذره نمیدونم ولی یه روز یه چوپان که داشته گوسفنداشو زیر این صخره داشته میچرانده متوجه میشه که یه شال بزرگ از این صخره آویزان شده که با هزار بدبختی میره بالا و میبینه فاطمه اونجاست و چون خرس نبود سریع میارش خونه.