بنام خدا
دل نوشته ای از ایام نوجوانی ام
روزگار کودکی و نوجوانی چه زود سپری شد.
در آن سالهای دور قسمتی از خاطرات خود را به رشته تحریر در آورده بودم. خاطرات سالهای ۱۳۷۴ لغایت ۱۳۸۰ مربوط به زندگی شخصی و اجتماعی در کنار دوستانم.
بعد سالها گذری بر آن نوشته ها کردم. از برخی نوشتها بسیار متعجب شدم و انگشت حیرت بر دهان گرفتم که در این سالها چه شد؟ چه اتفاقی افتاد؟؟؟؟!!!!!!
ابتدا کمی تردید در نوشته هایم کردم اما از آنجاییکه با دقت و احساس در گذشته نوشته بودم تردیدم رفع شد.
راستی چه بلائی در خصوص ارزش واحد پول ملی ما آمد.
قضاوت با شما.
روز ۸ فروردین ۱۳۷۷ بود. در خانه پدری ام در شهسوار بوده و
از شوق رفتن به روستای میر نخوابیده بودم. ساعت ۴.۵ صبح بی صبرانه از خواب بیدار شدم.
پدرم با خودرو شخصی اش از شهسوار مرا به چالوس رساند.
با دوست ایام کودکی ام آقای سید علی میربابایی قرار داشتم.
بلیط اتوبوس ساعت ۷ صبح برای تهران داشتیم.
با سایر دوستان ایام کودکی در تهران قرار گذاشته بودیم.
امیر میرچی
محمد علی غفوری
حسین حمیدیان.
منزل دانشجویی ام انتهای خ نظام آباد بود.
دوستان در ساعت ۴.۵ بعد از ظهر به منزلم آمدند.
برق شادی و
شوق و ذوق رفتن به وطن و دیدن دوستان ایام کودکی در چشمانمان نمایان بود.
بی وقفه قهقهه مستانه سر میدادیم و در پوست خود نمی گنجیدیم.
بی قرار بودیم و دانگ ها را جمع کردیم .
مادر خرج بنده بودم.
باور کردنی نیست. دانگ هر نفر:
۶۵۰۰ تومان.
به حروف می نویسم که تردیدی ایجاد نشود. شش هزار و پانصد تومان فقط.....
با یکدیگر به میدان امام حسین رفتیم و وارد بازار معروف : خ شهرستانی شدیم که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد در آن یافت می شد.
آذوقه ماندن یکهفته ای را جهت خرید تدارک دیدیم.
دقیقا این مواد خوراکی و ... از روی دل نوشته هایم به رشته تحریر در آمده است.
۱. یکدست کامل کله پاچه با سیرابی
۲. دو کیلو گوشت
۳. ۸.۵ کیلو مرغ ( هشت و نیم کیلو)
۴. سه عدد نوشابه خانواده
۵. سایر
کاهو، سرکه، شامپو، ریکا، کبریت، تخم مرغ، پنیر، روغن ، سس گوجه، سس سالاد، خیار، پرتقال، کیوی، سویا، رب گوجه،
در دفتر چه خاطراتم نوشته ام وقتی به خانه آمدیم با حجم انبوهی از مواد غذایی و..مواجه شدیم که واقعا خرید لاکچری آن زمان محسوب میشد.
جمع این اقلام فوق چقدر شد؟؟؟؟؟!!!!!!!
فقط ۲۹ هزار تومان.
لفظ
به حروف
بیست و نه هزار تومان.
دست از پا نمی شناختیم البته روستای میر هم در آن سالها لطف دیگری داشت...
یکشنبه ۹ فروردین ۱۳۷۷
صبح ساعت ۴.۳۰
صبح از خواب بیدار شدیم.
باران می آمد.
اثاثیه و مواد غذایی و ساکها را جمع کردیم و ساعت ۵ صبح میدان امام حسین بودیم.
در میدان امام حسین گویا کسی خواب ندارد و شخصی ها منتظر مسافر و داد می زدند انقلاب و آزادی.
با یکی از آنها صحبت کردیم که مارا دربست به دوراهی قپان جلو پارک تهرانی ببرد.( ایستگاه مینی بوس علیمردان)
۶۰۰ تومان قرار کردیم
بعبارت دیگر شش هزار ریال
پیکان های خط نظام آباد و گرگان و آزادی خیلی تمیز بودند و بیشتر از ارزش خود پیکان، سیستم صوتی حرفه ای آن زمان بود.
راننده، کاستی از مرحوم حبیب گذاشته بود.
زودتر از موعد رسیدیم و روی چرخ و فلک پارک تهرانی عکس گرفتیم.
علیمردانی ساعت ۶.۱۵ دقیقه آمد.
سوار شدیم و حرکت کردیم.....
یادش به نیکی یاد.
من دی خاطره ای موگوم شمارِ
نقل قول از عزیزی که به رحمت خدا بیشییِه
قدیمانی آدمان زیاد قید و بند ساعت نِبَن ، یه جور کِ قبل از روشناییِ هوا نان شان تنوری میان پخته به ، و غذاشان دی آماده به ... یه روز صباحی( زودتر از ساعت مقرر) زنک خودشی همرَه موگو حالا که کارانم تمان گرستی بوشوم حمام .... بی هوا وسایل حمامِ می گیره و موشو حمام میر ...مِینه چندین خجیره ، مَن دی زرنگ تر هم دَره .. شاد می گرده که تک نیه ، خوفم نِمینِه لباسانه دِمینگنه رختکنی رو و لُنگ دی مبسته دورشِ موشو تو ... راهرویی میان مِینه دو مردک درن، تعجب مِنِه دِوَره خودشی همره موگو اینان آدم نین گویا جن اند
همین حین دی مردکان چشمشان اوره مینه زنک جیغ میزِه ، مردکان جیغ میزیَن
خَلَصه مسِ تاسِ دمینگنه زمین ، فرار مینه رختکن، لباس پایین بالا تن مِنِه و موشو میدان (بیرون )میا خَنه, اوره موگون عافیت بو زود بیَمییِی ...
مجبورآ موگو حمام دِبَست بِ
برای دانلود روی خط زیر کلیک کنید و سپس دریافت لینک دانلود رو کلیک کنید کنید https://s25.picofile.com/file/8451923734/VID_20220801_WA0023.mp4.html
سلام خجیر هم ولایتیان
یه خَطِرِ بوگوم شمارِ
روزکی سر پل امامزاده معصوم ترافیک بِ ، چراغ راهنمایی دی خراب گرستِ بِ ، دو تا از مردکان میری موشون مثلا ماشینانِ هدایت کِنَن ، یکیشان موشو اون دست چهار راه ، یکیشان دی موشو این دست ... اَندین ماشینان چپ و راست اشاره مینَن ، کو ترافیک بدتر قفل می گرده ، صدای همه دی در میا ، خلاصه همدیگر اشاره مینَن و در موشون