روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

مایی منجی وَرفی میانی سفر ...................آذر رشادی

یک خاطره براتون تعریف کنم از عید غدیرسالها پیش، که حاج خانم ربابه رسولی در قید حیات بودند،دی ماه بودمن به حسین آقا گفتم بیا بریم طالقان ایشان گفت چه وقت طالقان رفتنه .گفتم عیداست جمعیت میان طالقان، حاج خانم روحش شاد گفت آذرعقلت کم گرسی چه وقت طالقان رفتنه گفتم میریم تا صمغ آباد بر می گردیم بین راه گفتم بیااز طرف انجیلاق بریم زودتربرسیم رسیدیم سرانجیلاق تایم گرفتم آمدیم تاپیچهای شکرناب را ردکردیم برخوردیم به برف ویخبندان وغافلگیرشدیم گفتم انشااله جدسیدصفی کمک میکنه هرچه امدیم جلوترراه سخت تر شدویخبندان بیشتر بلاخره با ترس ولرز از یخ وبرف گذشتم بعضی پیچها یخ اینقدرصخامت داشت واقعاعبوربا ترس بود.،وکلارو ره  ردکردیم. وکمی از اوچان گذشته بودیم ،ماشین آردی داشتیم یکدفعه ماشین خاموش شد دیگه روشن نشد من نگاه کردم به حسین آقا گفتم چی شدگفت ماشین روشن نمیشه نگاه کردم دیدم ساعت ۱۱است گفت توماشین بشین من برم یکی روبیارم گفتم من میترسم سکته می کنم شما بشین شیشه ها رو بالا ببر من میرم قبول کرد من راه افتادم متاسفانه گوشیها آنتن نداشت تماس بگیریم در مسیرجزبرف ویخبندان وجاپای حیوانات وحشی چیز دیگه ای نبودداشتم سکته میکردم هرچی میرفتم راه تمامی نداشت آن روز عیدغدیر بقدری خدارا صدا زدم ومتوسل به جد سید صفی شدم لب ودهانم خشک شده بود بعداز یک ساعت تازه رسیدم به پل اوچان وحشت منو گرفت. وای چطورتا ده برم خداونداعتمادبه نفسم رازیادکردوباقدرت به حرکت ادامه دادم تا به آنتن برسم وقتی تابلوهای سرراه را دیدم آرامش گرفتم نزدیک هادی باغ یک آنتن ایجاد شد نشستم زنگ زدم به منزل مرحوم روحش شادآقاحبیب همسرمرحومش روحش شاد گوشی رابرداشت خوشحال شدم گفتم من آذرم کسی توی ده است؟ گفت  ما  ماشینمون خراب شده گفت نه هیچکس نیست استرس منو گرفت خدایا کمک کن، زنگ زدم منزل آقای اباذری گلی خانم گوشی را گرفت گفتم حسن آقا هستند گفتندهیچکس نیست درحال ناامید شدن بودم که صدای ماشین امد منتظرشدم تا ماشین نزدیک بشه ببنیم کیه ساعت ۱/۵دیدم آقای علیمردان گرشاسبی که آرزومیکنم هرگز درزندگی در نماندمن سلام کردم ،ایشان چهره مضطرب منودید گفتند اینجا چکار میکنی گفتم ماشین ما درمسیراوچان خراب شده گفتندخانه خراب نشده چرا از این طرف امدین خطر ناکه، گفتندسردردشدیددارم کرسی منو گرفته قرص همراه داری گفتم توماشین دارم آمدیم قرص دادم با برف خوردند وماشین مارا درست کردندماکلی خوشحال شدیم وبدنبال ایشان آمدیم میر لطف کردندوعجیب اینکه جهی هم  دریافت نکردندوخوبی وکمک ایشان تاابددرذهن ما باقی خواهد ماند ودعاگویش هستیم در زمستان از سمت انجیلاق بسیار خطر ناک است بدون زنجیر چرخ وبابودن حیوانات وحشی،حتمادرزمستان قبل از حرکت ماشین راچک کنید. پوزش میخوام مصدع اوقات شدم عشق طالقان بودو مارا کشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد