امروز به اتفاق خانواده عازم
سفر شدیم به تکیه ناوه برای
زیارت وجای همگی خالی بود
ومن به شخصه از طرف همه عزیزان نایب الزیاره بودم و
به یاد همه بودم و یادآور خاطرات گذشته همه شماها
ومجدداً یک خاطره پنجاه ساله در ذهنم تداعی شد که گفتم چند سطری هم برایتان
بنویسم آری به یاد گذشته که با پای پیاده از میر به واگنک
و وجین رود ونظرآباد وموچان
وسربالایی تکی تا می رسیدم
به تکیه ناوه یادش به خیر
مروری هم بکنم به خاطرات
عزیزان که میگفتند با پای پیاده به همراه دوستان بودیم ویک بزغاله هم برای قربانی با خودمان میبردیم وخانم های گروه هم که میگفتند سماور ها رو تمیز میکردیم و نفت می ریختیم و روشن کرده برای زَوّار چای می ریختیم خوردن
لوبیا پلو و همچنین استامبولی
با گوشت فراوان قربانی هم در ذهن همه مونده و شبهای که در اونجا می خوابیدیم خواب که چه عرض کنم تا نیمه های شب کال گب زدن و کرکرخنده
لذت بردن از دوران جوانی بود
ولاغیر و خاطرات بعدها که با ماشین سفر میکردیم سه تا ماشین که من یاد دارم خاطره ساز این سفر زیارتی بود یک سیمرغ حسین آقا جعفری دو نیسان آقای احسان الله نقدی
سه مینی بوس آقای علیمردان
گرشاسبی و ماشین های سواری دیگر و بصورت شخصی این سفرها انجام می شدوهمچنان هم ادامه دارد
نوشتن یادگاری بر درو دیوار و
ستونها هم خالی از لطف نبود