روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

روستای میر طالقان

این وبلاگ جهت اشنایی بیشتر طالقانی دوستان با روستای زیبایم میر طالقان ساخته شده

ماهیگیری روخنه گَلان .....علیرضا جعفری


کمتر کسی است در میر که ماهیگیری را تجربه نکرده باشد.

طبیعت بسیار زیبای میر توام با رودخانه بسیار زیبایش یکی از به یاد ماندنی ترین خاطرات را در اذهانمان رقم زده است.

قلابها و نخهایی که از مغازه مرحوم حاجی عباس خریداری می نمودیم.

گاهی اوقات صبح و گاهی اوقات بعد از ظهر میرفتیم

ساعت ۲ بعد از ظهر پشت درب مغازه حاجی عباس و شش و بش زنگ زدن و خدا خدا می کردیم که حاجیه خانم درب را باز نماید. 

درست الان تو همون  حال وهوای  اون سالها قرار گرفتم.

 نوجوانی و غرور و سودای ماجراجویی و...

با ترس دق الباب و کمی عقب تر می ایستادیم و اگر حاجی مس اومد با چشمانی خواب آلود ناشی از خواب قیلوله صلات مرداد ماه.

به هر صورت چه حاجی خوش بود و نبود قلاب و نخ نایلون ( نخ ماهیگیری) چوب پنبه و سرب خریداری نموده و خداحافظی می نمودیم و به باغچه مرحوم علی آقا میرچی سرمیزنم و گاهی با چوب و گاهی با بیلچه. خاک های خیس و زیر بوته هارا جهت یافتن کرم خاکی جستجو می کردیم

باور بفرمایید از لذت و شادی که در آن لحظه و برقی که در چشمانمان از بابت دیدن کرم خاکی نقش می‌بست دیدنی بود.

درون قوطی که سوراخش کرده بودیم با مقداری خاک میریختیم و از راه قدیمی انتهای گیمبیز لو پیاده به سمت سرازیری پل قدیمی اوجان. البته گاهی هم با ماشین میرفتیم.

مکان های ماهیگیری از گرداب پشت نظر آباد و نزدیک موچان تا آسفران بود. وجب به وجب این مسیر را می‌شناختیم. دوستانی که کوه های میر را مثل کف دست بلد بودند ماهم تخصص مان در شناخت مکان‌های ماهیگیری در رودخانه و شنا بود.

ازنظر آباد تا وجین رو و خورشیدی لات و واگنک و جیرو عارف دا و  اورو و جیرو حاجی عباس و تنگه میر و پل قدیمی اوجان  روبه رو راه او رو بود تا اوجان و کلارو و گرداب قبل و روبه رو باغ مرحوم سید جلال و گرداب روبه رو کلارو و سپس اسفران. 

وجب به وجب این مسیرهارو هم ماهیگیری و هم شنا و هم  از انگور باغان طی می کردیم.

بزرگترین ماهی  رو از زیر پل قدیمی اوجان و گرداب سید جلال و خورشیدی لات گرفتیم.

انواع اقسام وسایل ماهیگیری مثل تور و سالی و دام بود اما لذتی که  ماهیگیری با قلاب داشت قابل وصف نبود . چون شرایط شکار و شکارچی برابر و بعضا شرایط شکار بهتر بود و اینجا بود که به دید یک ورزش نگریسته میشد چون قلابی بود و مهارت و صبر و حوصله ماهیگیریش. سالی  دام و...که ماهی کوچک و بزرگ در آن می‌افتادند شرایط برابر نبود و حتی عده ای نیز فراتر رفته و از مرگ ماهی و یا مست ماهی استفاده می نمودند که گیاهی بود و باعث منگ شدن و حتی مرگ ماهی میشد و آسیب بسیار جدی به ذخائر ماهی اعم از ریز و درشت می نمود. 

دوستان شاهد بودند که بنده به کسانیکه از مرگ ماهی استفاده می نمودند چقدر موعظه می نمودم و قلاب و نخ و ...رایگان در اختیارشان قرار می دادم تا از مرگ ماهی استفاده ننمایند. چه شور و شوقی داشتیم نزدیک به ۱۰ کیلومتر پیاده روی شنا و تهیه غذا و برگشتن از آن سربالای راه قدیمی و رفتن به کابار .

که خیلی تو آن گرما، طاقت فرسا با وسایل و کوله بود و سپس رفتن به زیر نهر کابار.

باور بفرمایید نهر کابار آب حیات بود وقتی زیر این آب میرفتیم خستگی که رفع میشد هیچ دوباره سرزنده می‌شدیم و راهی زمین فوتبال و ۹۰ دقیقه بازی و سپس آمدن سر ترمینال و شب هم شب نشینی و جشن و سرور.

وقتی کودک ۸ ساله ام را می بینم که چندین ساعت در بازی کال آف دیوتی با چندین نفر سیر می کند به تفاوت بازیگوشی و تفریحاتمان پی بردم که ما چه بودیم و این طفلکی ها چه بازی هایی می کنند.

البته خط و امکانات را ما باید برای فرزندانمان فراهم نموده تا  جذب طبیعت گردند و تا حدودی در این خصوص هدایت شده اند.

بنده به اتفاق دوستانی چون: جناب آقایان کیوان رستمی؛ علی میربابایی ، امیر میرچی، محمد علی غفوری پای ثابت ماهیگیری بودیم. 

به اتفاق همین جناب رستمی و بهروز دراج و آرمین اوجانی پیاده تا نظر آباد رفتیم و طبق قرار قبلی در حالیکه هوا تاریک شده بود جناب سروان اوجانی با بی ام و انگوری در وجین رو در حالیکه هوا بسیار تاریک شده بودبه دنبالمان آمدند.  اوایل دهه ۷۰ بود. 


پدرم و آقای هلاکو داهی ماهیگیران قهار و زبل میر بودند همینطور دایی هایم جناب آقایان فرهاد و سیروس یوسفی. در آن سالها چندین خانوار از خاندان یوسفی در کابار زندگی می نمودند و از همین رو جمعی به اتفاق و برادران مهدوی ایزدی ( جناب آقایان هادی و مهدی) و چنگیز داهی به ماهیگیری می رفتند.

 یکی از پسر عمو زاده یوسفی  در یک سفر ماهیگیری همراه بودند.

شوخ طبعی ناشی از حس خوب فامیلی و دوستی و مودت بیشتر در آن سالهابه چشم می خورد و فامیلی ت معنی و مفهوم استواری داشت  و بعد ۵۰ سال هنوز از آن به عنوان بهترین خاطرات یاد می‌شود.


جناب هلاکو داهی ماهی بسیاری گرفته بودند و گویا در اطراف جیرو حاجی عباس ماهی هارا زیر شن خیس کنار رودخانه چال می نمایند. (برای اینکه ماهی در زیر شن   تازه می ماند و فاسد نمی‌شود.)  چون عازم ماهیگیری با جمع به سمت اوجان بودند و نمی خواستند ماهی هارا باخود ببرند. در حالیکه نصف راه را  به سمت اوجان طی نمودند عموزاده  یوسفی ابراز دل درد شدید نموده و از ادامه راه باز ایستاده و علیرغم میل باطنی جمع  به سمت میر بر می گردند.


خلاصه غروب که جناب داهی از ماهیگیری اوجان به سمت میر در جایی که ماهی هارا چال نموده بودند بر می گردند ماهی هارا بعد کلی گشتن پیدا نمی کنند. و ناراحت به سمت میر  حرکت کردند.

ناگفته نماند به واسطه عدم وجود سد در آن سالها آب رودخانه بسیاز زیاد و ماهی های آن هم درشت بود.


فردای آن روز مرحوم عموی مادرم برای مرحوم ابوالفضل داهی( پدر هلاکو خان ) تعریف می نمایند که پسرش چه ماهی های لذیدی دیروز گرفته و به منزل آورده و همه را سرخ کرده و نوش جان نمودند. با کلی تشکر 

خبر خدمت جناب هلاکوخان رسیده و ایشان و بقیه دوستان کنجکاو شده که ایشان ماهی دیروز نگرفته بودند و بین راه برگشته بودند. آنجا بود که شصتشان خبردار شد آن دل درد و برگشتن بی دلیل و حکمت نبود.

هربار که جلو هر دو عزیز از این موضوع یاد می‌شود همه و خودشون قهقهه سر می دهند.

جناب هلاکو خان داهی از مردان نیک روزگار و از بهترین دوستان کودکی پدرم بودند و در طالقان همیشه باهم بودند و از روزیکه به آلمان تشریف بردند پدرم به ندرت به ماهیگیری رفت.

 به یمن دوران نوجوانی و جوانشان برای هم قلاب خریداری می نمودند و هر چه داشتند خالصانه بین هم تقسیم نموده و حتی هر کدام که امکان رفتن به محیط زیست را داشتند برای دیگری جواز می گرفت.

باور بفرمایید هنوز ماموران محیط زیست که دل خوشی از ماهیگیران ندارند از پدرم و هلاکو خان به نیکی یاد می نمایند و اصلا کاری به کارشان نداشتند.



جناب آقایان  رضا شکیبایی ، شاهین مهدوی ایزدی ، علی و حسین حمیدیان ، کامبیز مولاییان ، شهریار و ظفر مهدوی ایزدی از ماهیگیران خوب و

همسفران دیگر ما در ماهیگیری بودند.

 و سایر دوستان که از خاطرم رفته یاد و خاطراتشان به نیکی یاد.

مادرم ماهی ها را پاک  و بسته بندی می نمودند و به اکثر فامیل هبه می نمودند.

سرخ نمودن ماهی هم مهارت خودش رو داشت و کار هرکسی نبود.

مادرم که تخصص ویژه ای در پختن ماهی کردبیچ یا شکم پر با سبزی های معطر و مغز گردو و اشپل ماهی دارد  عید در شمال از میهمانان پذیرایی می نماید.

باعرض پوزش از تصدیع اوقات

بازهم در آینده ادامه خواهد داشت.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد