خاطره ای ازکیسه سبز از مرحومه سیدصفیه خانم ،،، میخوام خاطره ای براتون بگم از دهه ۶۰ زمانیکه کوچک بودم اون جور که مادرم تعریف میکردن من تقریبا دوساله بودم همانطور که تو خاطره قبلی گفتم خدارحمت کنه سیدخانمو پیش ما میومدن سر میزدن مامانم خیلی دوستشون داشت اگر هم از حمام می اومدن واز جلوی در خونه ما رد میشدن مامانم لباسهاشو ازشون میگرفتو میشست بعد میبرد بهشون میداد یکبار که لباساشونو میبرن داخل لباسهاشون یه پارچه ساتن سبز بوده سیدخانم به مادرم میگه اینو ببر دترکوچیکتی برک پیراهن درست کن مامانم میاره می بینه اندازه پیراهن برای من نمیشه بعد چندتا کیسه هایی باسایزهای مختلف درست میکنه البته برای خودش بررگتره هابعد به منوخواهرام وچندنفردیگه از این کیسه دادن و اعتقادم دارن که تو این همه سالها پول تو این کیسه به ته نمیرسه و واقعاا هم همینطور هست کیسه به قدری قدیمی شده که رنگ سبزش کمرنگ تر شده،،،،،روح سیدخانم شاد و یاد خاطره هاشون گرامی ...شبتون بخیرطاهره نقدی ۱۴۰۰/۲/۲۱